در شب ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیهالسّلام (1)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدللّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام
علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنةالله علی اعدائهم اجمعین.
جلسهی شیرین خوبی بود؛ تنها ضعف این جلسه
همین بود که چند نفر از دوستان حاضر -از برادران و خواهران- مایل بودند از اشعارشان
بخوانند و استفاده کنیم و این توفیق را ما پیدا نکردیم. البتّه وقت هم دیگر گذشته یعنی
ساعت الان دوازده و اندی است و بیش از معمولِ این جلسه وقت گذاشته شده؛ دیگر حالا گاهی
پیش میآید.
ما کلّ ما یتمنّی المرء یدرکه
تجری الرّیاح بما لاتشتهی السّفن (2)
گاهی اوقات چیزی که انسان میخواهد پیش نمیآید.
اوّلاً شعرهای امشب بسیار خوب بود واقعاً؛
حالا ایشان میگویند «جوانها»؛ تعدادی از حضّار شعرخوان، امشب جوانها بودند و انصافاً
هم شعرهایشان خوب و شیوا است؛